"همنشینی با آدمی که همتای تو نیست ,حماقت است." چه بد که دیر آویزه ی گوشم شد. ولی هنوز هم میشود جلوی فجایع بعدی را گرفت :/دیروز سر مکالمه ی احمقانه ای با مهدیه ، از او دلخور شدم و طبیعتا بهش گفتم که خیلی رفتارش غیر دوستانه بوده و من توقعش را نداشتم:/ و در نهایت او گفت من دچار سوءتفاهم شده ام و اگرچه رفتار او شبیه یک نمایش وقیح برای زیرِزبون کشی بوده:/ ولی قلبا این نیت را نداشته :/ و من هم با توجه به اینکه دنیا همیشه آدم را سورپرایز میکند:/ این احتمال را دادم که مهدیه یک هیولا نیست:/ و ممکن است از روی حماقتش این حرفها را زده باشد:/ و خب تصمیم گرفتم بروم و بگویم اگر سوتفاهم بوده ، به خاطر اینکه گفتم حال بهم زن و منفوری معذرت میخواهم :/ ولی خب اگر سوتفاهم نبوده باشد من واقعا احساس نفرت میکنم :/ البته این جمله ی آخر را نگفتم :/ ولی موضوع اینجا است مثل اینکه اینگونه برداشت میشود ، که هر کی زودتر عذر خواهی کند یا اصلا عذر خواهی کند اشتباه از طرف او بوده :/ و او آدم بده ی داستان است و دستهای ماهم به به که چه پاک است :// بر همین اساس مهدیه حتی زحمت یک جواب خشک و خالی را هم نکشید و گوشی اش را هم جواب نداد:/و به کلا هم به من گفت دارد گریه میکند و حوصله ام را ندارد:/ و دیگر نمی‌خواهد با من حرف بزند :// و همین الان او را بلاک کنم :///و خب این برای من فقط عجیب بود همین :/ عجیبی از اینجا که چطور مهدیه به این قضیه فکر نمیکند که چطوری باید او را بشناسم :/ و با توجه به اینکه دقیقا همه چیز علیه او ست به خودم بگویم نه به چشم هایت اعتماد نکن ، مهدیه همچین آدمی نمی‌تواند باشد :/بلکه او آدم خیلی احمقی است که معنی حرفهایش را و کلا هیچ چیزی را نمی‌فهمد :///

به نظرم برای این شناخت  باید حداقل یه مدت با یکی خیلی صمیمی دوست باشی :/ تا به این حد از احمق بودنِ یکی ایمان بیاری ://درحالی که  آشنایی من با مهدیه برمیگردد به دوران مدرسه ://و فقط در مدرسه با او آشنا بودم :// و اینکه چند باری با همدیگر مسیرمان یکی بود و پیاده قدم زدیم :/ شاید روی هم رفته پنج بار :/// و واقعا عجیب است که آدمها چقدر در روحیه و کلا منطق مغزی با هم تفاوت دارند:/ و به نظرم کار درست همان است که آدم خودش را با دیگری نخواهد یکجوری هماهنگ کند , اینطوری نه خودش گیج میشود نه دیگران :/


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها