هفته ی خوبی بود . اصلا یادم نیست چطوری شروع شد:/ و اینکه استرس گرفتم که نکنه وقت کم بیارم:/ و فعلا پناه بردم به انیمه دیدن:/بیست و چار دقیقه ای که براش لحظه شماری میکنم :/ در واقع به خاطر انیمه س که میخوام درسه رو زود تموم کنم :// و هیچ انگیزه ی دیگه ای وجود نداره :/ البته ممکنه بعضی اوقات از 24 دقیقه خیلی فراتر بره =| خلاصه که در حال دیدم Ergo proxy ام و قسمت 18 ام هنوز :/ و به جز همه ی جذابیت هاش اهنگ اخرش پارانوئید اندرویدِ ردیو هده DD: :| اره چیز ذوق کردنی ای نبود شاید :/ یه تیکه هست که شخصیت اصلی داستان ینی Vincent Law که گویا دچار فراموشی خود خواسته ای شده و بخشی از حافظه ش رو که مربوط به گذشته ش بوده از دست داده و نمیدونه کیه ، در طی سفرش از رومدو به مسکو گم میشه و  میرسه به یه کتاب فروشی و خب اونجا کتاب فروشه یه چیزای جالبی میگه که به گقته ی خود انیمه :/ نظریه ایه از کتاب منشا زبانِ ژان ژاک روسو که یکی از چیزای جالب بود.

میگه: برای اینکه این همه کتاب موجودیت پیدا کنه خواننده باید چیزی بسازه که بهش میگن جامعه و برای ساختن جامعه مکالمه از طریق زبان یه ضروریت محسوب میشه ، در واقع این همون حکایت مرغ و تخم مرغه. منظور اینه که هر دوشون به همدیگه نیاز دارن .به عبارت دیگه نمیشه با قاطعیت گفت همه ی این محتویات کتابا توسط ابزارانسانی ساخته شدن.برای همین گاهی اوقات فکر میکنم که موجودات خداگونه در این جریان نقشی داشتن یا نه! - خیلی بعید به نظر میرسه:/› دیگه همینا :|

بعد اینکه اینجا هوا خیلی سرده و سوز میاد :/ و من کاملا حس میکنم اینجا که ایستاده ام از دنیا بیرون است و اسمانی هم به سرم نیست:/ 

و کلیک :/


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها